fredag 7 augusti 2015

قضیۀ سلماس و حکیم توس و اساتید




قضیۀ سلماس و حکیم توس و اساتید
در پیوند با کارزار پائین کشیدن مجسمۀ فردوسی از میدانی در شهر سلماس و بازگشت افتخارآمیز آن به دنبال اعتراضات اساتید محترمی که از خود نمی‌پرسند چرا حتماً مجسمۀ یک شاعر ضد تُرک و مظهر قومیت فارس باید در میدانی در شهری عمدتاً ترک زبان (و مابقی کُرد و آسوری) باشد که اهالی‌اش اجازۀ سوادآموزی به زبان مادری خود را ندارند.

با چنین اساتید

از میدانی به شهر سلماس
تندیسی را فرو کشیدند
ارباب علوم "این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند"
آشوری و دوستخواه و نحوی
پا تک زده چون اجل رسیدند
دریائی و انوری هم از پی
خود را به بقیه منضمیدند
تندیس به جای خود ندیده
بر سر زده جامه‌ها دریدند
با مصرف اندکی نشادُر
بلوای عظیمی آفریدند
استادان نامۀ متینی
بنوشته در آن شکایتیدند
امضاها را به زیر نامه
در چند صفِ دراز چیدند
در نامۀ بسمه تعالی
گفتند که در غمی شدیدند
فریاد و فغان نموده بی‌حدّ
زاری کردند و زِرزِریدند
شمخانی را مجیز گفتند
روحانی را فرشته دیدند
وینگونه حکیمِ طوس برگشت
وآنان ز شعف ز جا پریدند
استادان گردِ او گرفتند
بشکن زده غمزه و قِریدند
ناموسِ وطن چو از خطر جست
"رفتند و به خانه آرمیدند"
وز هیبت پاسدار اسلام
ترکان به سرای خود چپیدند
"غفلت شده بود، خلق وحشی"
شهنامه ز یاد می‌بریدند
ترکان همه، جای فارسیدن،
می‌تُرکیده، می‌آذریدند
یعنی به زبان مادریشان
با کیفِ تمام، می‌گپیدند
صد شکر کزین خیانت اکنون
مانع شده پرده را دریدند
یک شاعر فارس را به ترکان
کردند اماله و رهیدند
مردم ز چه با چنین اساتید
"از رونق مُلک ناامیدند"؟!


سعید یوسف، 28/2/2015، شیکاگو
به نقل از:

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar