fredag 7 augusti 2015

"یاد بعضی نفرات"



"یاد بعضی نفرات"


از وفا لشکر و از عشق، قشون دارم من
ای جوان، پیرم و شور از تو فزون دارم من
برف پیریم به سر بینی و آرامِ برون
خبرت نیست چه آتش به درون دارم من
"یاد بعضی نفرات" است که نیرو دهدم
یادشان در دلِ هر قطرۀ خون دارم من
در چنین راه بلاخیز که می‌بارد تیغ
یاد باد آنکه از او راهنمون دارم من
سرو آزادم و از پای نیفتم آسان
تا چنین تکیه به دیوارِ کُمون دارم من
فن ز ترفندِ فریبندۀ دشمن نخورم
کآگهی از همه اسرار و فنون دارم من
ظلم باقی به ظَلام است و جهالت، امّا
بهره از دانش اعصار و قرون دارم من
هست یکرنگی‌ام ای دوست مرام و نه عجب
سخت پرهیز گر از بوقلمون دارم من
در کف از آن گل سرخم که نسیمش بربود
برگکی هست که از بهر شگون دارم من
جانم از نکهت آن گل شده اقلیم بهار
خبر امّا نه ز چند و نه ز چون دارم من



سعید یوسف، 16 مارس 2015، شیکاگو 

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar