lördag 8 augusti 2015

شکوائیه



شکوائیه


دیده گفتی بگشایند.  گشودند مگر؟
پندشان دادی و اندرز.  شنودند مگر؟
گفتی از جهل بکاهند و به علم افزایند.
کاستند این مگر و آن بفزودند مگر؟
سخن از دانش و فن راندی و گفتی ز ضمیر
هر خرافه بزدایند.  زدودند مگر؟
از یکی چاله به یک چاه در افتاده به سر.
متخصّص در انواعِ فرودند مگر؟
کارشان گریه و سوک است همه، ما را نیز
خنده بر لب نپسندند.  حسودند مگر؟
از کراهات عبودیّت دین بی‌خبرند.
عاشق این عملِ زشتِ سجودند مگر؟
دینی آلودۀ زهر و نظری دهرآلود.
هم خدا هم شیطان را ز جنودند مگر؟
این چه قوم اند؟  به صد قید مقیّد شده‌اند.
خطِّ تولیدیِ انواعِ قیودند مگر؟
گه به زنجیر و گهی دستۀ زنجیر زنی.
عاشق زجر و تعازیر و حدودند مگر؟
این اسیران به یکی ارض و هزاران دوزخ
گشته نومید ز ارضی موعودند مگر؟
دیده بود آن نومید اندکی از آن، ور نه
از چه می‌گفت "نمودند و ربودند" مگر؟
یا از آن یوشیِ فرزانه بپرسیم: پدر!
زردها بیخود قرمز شده بودند مگر؟
ظلم را عمر همین چند صباحی ست، نه بیش.
بادکاران همه توفان ندرودند مگر؟

شاعران گر نسرایند دگر شعری، بِه.
ثمری بود در آنها که سرودند مگر؟


سعید یوسف، 14 آوریل 2015، شیکاگو
به نقل از:



Inga kommentarer:

Skicka en kommentar