lördag 8 augusti 2015

پرسی دلیلِ غربتِ من؟


پرسی دلیلِ غربتِ من؟


پرسی دلیلِ غربتِ من؟  میهنم ببین
پرسی چرا به چاه شدم؟  بیژنم ببین
پرسی که دل بریده ز کنعانیان چرا؟
این بوی خوش نهفته به پیراهنم ببین
پرسی گریختم ز چه؟  از مرگِ ناگزیر
پرسی چه بود حاصلِ آن؟  خرمنم ببین
پرسی که رنجشم ز چه بود؟  از پلیدی‌اش
پرسی پلیدتر نشدم؟  دامنم ببین
پرسی که بیم نیست مرا؟  بیمم از ریا ست
پرهیزم از ریا، سخنِ روشنم ببین
پرسی از آن خیال محالم چه مانده است؟
سوسوی آن ستارۀ چشمک‌زنم ببین
پرسی چرا نمی‌برم از یاد آنچه رفت؟
این جای زخمهای کهن بر تنم ببین
پرسی که از کدام می‌ام مست؟  یادِ دوست –
وز یادِ دوست، این میِ مردافکنم ببین
مویم سپید و عشقِ جوانان به سر مراست
حرمتگزارِ خاطرۀ بهمنم ببین
ور بوده است خواب و خیالی، چه غم مرا
خوابی نشانده حرمتِ "ما" در "من" ام ببین
چیزی که "راست راستکی" بود، عمر بود
پیری رسید و "کج کجکی" رفتنم ببین



سعید یوسف، 7/5/2015، شیکاگو

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar